بسم الله الرحمن الرحیم
قلم در دست گرفتم تا از تو بنویسم؛ اما قلم از شرم و خجالت سر به زیر انداخت هیچ نگفت، هیچ کداممان چیزی برای گفتن نداشتیم. آخر چه باید می گفت؟ چه می نوشت تا حق جود و کرمت را ادا کند؟
این همه غریبی را چگونه به تصویر می کشید؟؟
تو نوه ی پیغمبر خاتمی
تو پسر ارشد امیرالمومنینی
تو مادری داری که زمین و زمان به لطف وجود او برپا شده
تو زمانی مقتدای آزادمردی چون حسین علیه السلام بوده ای
با این همه شهرت باز هم غریبی?
قلم چه بنویسد از این همه غربت
مرا ببخش که عمری نشناختمت، گویند بخشش از بزرگان است، مرا به بزرگواری و کرمت ببخش…….
موضوعات: "مذهبی" یا "مثبت اندیشی"
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#به_قلم_طلبه
نمی دانم کدامین سخن* تو بود که دلم را لرزاند؛ که هنوز پس لرزه هایش مانده …..
این لرزه ها حکم خانه تکانی دارد
هر آنچه در دلم بیهوده بود دور ریخت
و هر چشمه نشکافته شکافت …..
اما به خیالم این سخنان زاییده ی ذهنی است که راه عمل را گم کرده و چیزی جز ظاهر سازی نمی داند?
*شاید این سخن بود که فرموده بودید: مگر من غیر طلبه ها کی رو دارم!!!
چشم ها را باید شست مثل زینب باید دید ….. (( ما رأیتُ إلا جمیلا ))
#به_قلم_طلبه
#سلام_علی_قلب_زینب_صبور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود، تصمیم خودم رو گرفتم باید کارش رو یکسره می کردم، خیلی رو اعصابم بود، هر چی باهاش کنار می اومدم مثل اینکه نتیجه عکس داشت، چاقو رو برداشتم گذاشتم بیخ گلوش، ضربه ی کاری رو بهش زدم و تمام، حتی یک لحظه هم پشیمون نشدم حتی یه لحظه؛ به نظرم حقش بود؛ نَفْسی که سرکش شد باید بدتر از این سرش بیاری …… .
#به_قلم_طلبه
#نَفْس_سرکش
#قربانی_نَفْس
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستم بهم زنگ زد و گفت: مسجد ابوذر یه سفر سیاحتی می بره یاسوج، اگه میای اسمت رو بنویسم؛ به دلایلی اول قبول نکردم ولی بعد نظرم عوض شد و به دوستم گفتم اگه اتوبوس هنوز جا داره اسمم رو بنویس؛ خدا رو شکر اتوبوس جا داشت و اسم من رو نوشت.
روز سه شنبه ساعت 5 صبح رفتیم به طرف مسجد و منتظر اومدن اتوبوس شدیم؛ اتوبوس رسید و مسئول کاروان یکی یکی اسم می خوند و مسافرها سوار می شدن، ما نفرای آخر بودیم که اسممون خونده شد، سوار شدیم و سر جامون نشستیم، خیلی از نشستنمون نگذشته بود که متوجه شدیم دوتا از خانم ها جای نشستن ندارن!!! همه تعجب کردیم، مگه می شه دونفر جا نداشته باشن!!! یعنی کسی اشتباهی اومده؟! بعد به گوشمون رسید که برای این سفر دوتا اتوبوس بوده و یکی از اتوبوس ها روز قبل خراب می شه و به مسافرای اون اتوبوس خبر می دن که فردا نیان اما چند نفر خبر نمی شن که اتوبوس خراب شده و با دل خوشحال میان برا سفر و مسئولین اتوبوس هم کاری از دستشون بر نمی اومد چون نمی خواستن دلشون رو بشکنن. یکی از خانم ها کف اتوبوس نشست، خانم های دیگه اصرار رو اصرار که بیا جای ما بشین، اما قبول نکرد و گفت: جای اون دنیامون خوب باشه این جا که مهم نیست…….
#به_قلم_طلبه
#خاطره
آخرین نظرات