بسم الله الرحمن الرحیمدیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود، تصمیم خودم رو گرفتم باید کارش رو یکسره می کردم، خیلی رو اعصابم بود، هر چی باهاش کنار می اومدم مثل اینکه نتیجه عکس داشت، چاقو رو برداشتم گذاشتم بیخ گلوش، ضربه ی کاری رو بهش زدم و تمام، حتی یک لحظه هم… بیشتر »
آخرین نظرات